حسین... اومدم با گریه با زاری، تو هنوزم وسط بازاری سری که رو به رومی، خودتی یا عَمومی نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی صورت نصفه نیمه، حال سرت وخیمه به همه گفتم این سر، تمومه زندگیمه منو زدن منو زدن، دشمنت سرم ریخت منو زدن منو زدن، صورتم بههم ریخت ای عمه بیا، ماه دلآرا اینجاست سرمنشأ نور کلبهی ما، اینجاست از چادر من، رنگ لبش تیره تر است یادم افتاد، جای ضربات چوب خضراست بابا چه شد امشب که به ما سر زدهای بی شک که همیشه لطف تو، شامل ماست نیمی ز رخ تو، قابل تشخیص است زیرا یکی از دو چشم من، نابیناست مهریهی مادر تو ،آب است بوسیدن روی تو، ثواب است حالا که محاسنت، خضاب است برات بمیرم، برات بمیرم یه حرف دخترونه النگوهامو دزدیدن، پیش خودت بمونه یه حرف دخترونه یه ماهه که موهام بابا، دیگه نخورده شونه یه حرف دخترونه زنه یزید آورد برام، لباس بچهگونه لباسم کهنه بود و طعنهام میزد کنیزم