دلخوریم از روزگار، آتیش زدند رویای ما رو همسر از همسر خجالت میکشه، دنیای ما رو خونهی خوشبختیمون حالا شده ویرونهی ما پای نامحرم نباید وا میشد، تو خونهی ما تو افتادی، ولی بازم برام سپر بودی میبردنم تو زیر در بودی نمیتونستی از جا پاشی تو افتادی، چطوری دوره کردنم دیدی طناب و دور گردنم دیدی نمیتونستی اما پاشی یه دل از من، یه دست از تو چه پهلویی، شکست از تو (نهنه، زهرا)۳ ز بس که هست به جسمم جراحتی تازه ز لاله ساختهام باغ جنتی تازه به دست لاغر من، لقمه نیز سنگین است کشیدم از علی امشب، خجالتی تازه زنی به نیت خنده، عیادتم آمد خدا کند که نباشد عیادتی تازه مگر که گریهی یک زن، چه اذیتی دارد رسیده باز به حیدر، شکایتی تازه علی به حجرهی من هر زمان که سر بزند به غیر گریه نداریم صحبتی تازه نفس کشیدن پهلو شکسته، آسان نیست مصیبتی است پشت مصیبتی تازه سه ماه پیش، چنان سیلی بدی خوردم که هست بر رخم انگار ضربتی تازه لباسهای قدیمی، بزرگ شد به تنم