یکی داشت نعره میزد بیدار شدم رو سرم دست میکشیدی پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم بعد رفتن تو مهربون من خواهرت شده بلاگردون من میشینم با دندونام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من بازوی شکسته بازو نمیشه دردی مثلِ درد پهلو نمیشه دوس دارم ناز بکنم برات ولی ناز دختر بدون مو نمیشه روی موهام سورهی فجر و نگاه سه ساله دخترتم، اجر و نگاه دنبال موهام روی سرم نگرد لابلای پنجهی زجرو نگاه دشمنات به من امونم نمیدن زیر آفتاب سایبونم نمیدن اینجا به کنیزا نون خشک میدن بابا جون به من همونم نمیدن ***** بهم بر خورده هی میگن برو تو بازی نیستی، تو بابات مرده بهم بر خورده این موهای سوختهی روی سرم آبرومو برده بهم بر خورده دختر شامی لباس کهنهشو برام آورده دستشو انداخته دور گردن باباش ببین چطور داره بازی میکنه بابا غروبی پیش دختربچهها رفتم گفتم منم بازی ولی آنها هولم دادند ***** من نگاه به سن و سال نمیکنم دیگه از کسی سوال نمیکنم بد جوری موی سرم کشیده شد عمه من زجرو حلال نمیکنم کی میاد که سایهی سرم بشه تو بگو باز که مادرم بشه همه گفتن که بابات رفته سفر یه چیزی بگید که باورم بشه