ای وجودت، مطلع الانوار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

ای وجودت، مطلع الانوار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

[ حاج محمود کریمی ]
ای وجودت، مطلع الانوار؛ یا موسی‌بن‌جعفر
ای جلالت برتر از گفتار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

ای رواقت کعبه‌ی دل؛ وی حریمت، طور سینا
ای هزاران موسی‌ات زوّار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

ای خوش آن بیمار کز فیض تو، می‌جوشد شفایش
ای هزاران عیسی‌ات بیمار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

از تو می‌گیرد تجلّی سینه‌ام چون طور سینا
وز تو باشد چشم دل بیدار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

دردمندم؛ مستمندم؛ بی‌پناهم؛ روو سیاهم
هرکه هستم، با تو دارم کار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

در دهانم می‌شود دُرّ سخن، قند مکرّر
چون کنم مدح تورا تکرار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

پیش عفو و پای جود و نزد احسانت بود کم
هرچه باشد حاجتم بسیار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

هرکه بودم با تو بودم؛ هرکه هستم با تو هستم
در گلستان شمایم خار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

ای که دشمن داد دشنام و نوازش کردی از او
دوستم، دستی به‌سویم آر؛ یا موسی‌بن‌جعفر

دل به‌سوی تربتت؛ دست دعا بر آسمانم
بلکه یابم در حریمت بار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

نیست آن‌قدرم که گردم زائر صحن و سرایت
خاک زوّارت مرا بشمار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

هدیه، هرکس از برای یار آرد گوهری را
این من و این چشم گوهربار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

من به عالم گفته‌ام، خاک در این آستانم
لطف کن، پا بر سرم بگذار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

کی شود دور ضریحت گردم و گریم برایت
با دلی سوزان و حالی زار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

تو همه آزادگان را یاری از لطف و کرامت
از چه در زندان نداری یار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

تو سیه‌چال بلا را رشک کوه طور کردی
روز و شب با ذکر و استغفار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

از چه در زندان به‌جز زنجیر، غم‌خواری نداری
ای به خلق عالمی غم‌خوار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

با کدامین جرم شد ساییده ساق پات، مولا
از چه دیدی روز و شب آزار؟! یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که زندان تو حتّی روز روشن
بوده تیره‌تر ز شام تار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که از زنجیر و کُند و تازیانه
بر تن پاکت بود آثار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که در خاک وطن، ذرّیه‌ات را
گرد غربت مانده بر رخسار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که بودی روزه و هنگام مغرب
کردی از خون جگر، افطار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که از خرمای زهر‌آلود دشمن
بود در قلبت شرار نار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

بر تو می‌گریم که تابوت تو بود از تخته‌ی در
در یمان کوچه و بازار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

کُند بر پا؛ غل به گردن؛ اشک بر رخ؛ زهر در دل
شد نصیب حضرتت هرچار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

من نمی‌دانم در آن زندان چه دیدی؟! لیک دانم
مرگ خود را دیده‌ای صدبار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

راه، مشکل؛ بار، سنگین؛ قامت میثم خمیده
کوه غم از دوش او بردار؛ یا موسی‌بن‌جعفر

نظرات