اگر نامه ندادم غیر خون اینجا مرکب نیست

اگر نامه ندادم غیر خون اینجا مرکب نیست

[ سید امیر حسینی ]
دوای درد بی‌تابی در این زندان بجز تب نیست
کسی بین قل و زنجیر مثل من معذب نیست

کسی غیر از دو زندانبان سراغ از من نمی‌گیرد
میان آسمان من ستاره نیست کوکب نیست

غروبی گریه می‌کردم به یاد دخترم بودم
اگر نامه ندادم غیر خون اینجا مرکب نیست

پر زخمی، دل مضطر، قل و زنجیر، جای تنگ
همه اینها به جای خود، نگهبانم مودب نیست

به که گویم سر سجاده‌ام خیلی کتک خوردم
که این‌سان ناجوانمردی میان هیچ مذهب نیست

خلاصه این که این شب‌ها نگهبان بدی دارم
که حتی دست بردار از سر من نیمه‌ی شب نیست

لگد خوردم زمین خوردم دمادم خون دل خوردم
ولی این چهارده سالم چنان یک روز زینب نیست

نگهبان زد مرا اما نگهبان داشت ناموسم
زنی از خاندانم پابرهنه پشت مرکب نیست

کسی معصومه‌ی من را به بزم می نخواهد برد
شرابی نیست، دستی نیست، چوبی بر روی لب نیست

تنی دور از وطن دارم ولی چندین کفن دارم
شبیه جد عطشانم تن من نامرتب نیست

(توان نداشت دگر آب را صدا بزند
چگونه با قل و زنجیر دست و پا بزند)

نظرات