هر دری زد تا علی گوید ابَ اما نشد

هر دری زد تا علی گوید ابَ اما نشد

[ علی کرمی ]
هر دری زد تا علی گوید ابَ اما نشد

یک پدر می‌خواستم تا که مرا مهمان کند
هرچه کردم وا کنم راه گلویش را نشد

هر دری زد تا علی گوید اَبَ اما نشد
لخته‌ی خون را اگرچه آخرش بیرون کشید

داشت روی جسمِ شَهزاده جان می‌داد 
شاه را از این مصیبت خواهرش بیرون کشید

عمه مانده‌ست تو را جمع کند یا که مرا
عمه حیران شده، برخیز و به من گو چه کنم

زحمتی دارم اباالفضلم، بیا با من بگرد
من که خیلی گشتم اما، بیش از این پیدا نشد 

*****

حق بده بابا رکاب مرکبش را گم کند
بس که روی خاک صحرا، تکه‌هایت ریخته

ای ضریح بی‌زره پا بر زمین کمتر بکش
اشک شش گوشه نشین، پایین پایت ریخته

کار تشییعِ پدرها به پسرها می‌رسد
کاش می‌دیدم تن من در عبایت ریخته

بند بندِ پیکر تو هیچ‌جایی بند نیست
دست بردارم اگر از هر کجایت ریخته

*****

اِرباً اِربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیگه 
یه جوری تنت رو از هم بپاشن
که رو دست بابا جا نشی دیگه

اِرباً اِربا یعنی کینه رو میاد
شمشیراشون تا دل اَبرو بیاد
یه جوری داغتو رو دل بذارن
که بابات سمتِ تو با زانو بیاد

دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدند


اِرباً اِربا یعنی پاییزت کنند
اسیر شمشیرای تیزت کنند
بعد از اینکه تیکه تیکه کردنت
بشینن دوباره ریز ریزت کنند

ارباً اربا بدون و می‌چینن
....

آقام حسین
آقام آقام آقام حسین... 

******

هیچ بابایی ندیده آن‌چه را من دیده‌ام
دیدمت بر گردن اسبی و می‌ریزی علی

تا که قد من خمیده نیست تو کاری بکن
قد من خم گشت دیگر برنمی‌خیزی علی

نظرات