فروغ بخش شب انتظار آمدنی‌ست

فروغ بخش شب انتظار آمدنی‌ست

[ حاج علی انسانی ]
فروغ‌بخش شب انتظار آمدنی‌ست
امید رفتنی و غم‌گسار آمدنی‌ست

گروه شب‌زده نور ظهور می‌آید
و صبح مردم شب‌زنده‌دار آمدنی‌ست

نه بت به جای ماند و نه بت‌کده نه بت سازی
تبر به دست تبر را تبار آمدنی‌ست

صدای شیه‌ی اسب ظهور می‌آید
خبر دهید به عالَم سوار آمدنی‌ست

به راه کوچه‌ی دیدار آب باید ریخت
دعای ندبه بخوانید یار آمدنی‌ست

تو در پی خود قافله در قافله داری
در سلسله‌ی زلف دو صد سلسله داری

دانم که تو از منتظرانت گله داری
سوگند به اشکی که تو در نافله داری

بایک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن

هیچ دانید از کجا برگشته ام
مس اگر رفتم طلا برگشته ام

جُرم را بخشیده می‌گیرد کریم
دیده را نادیده می‌گیرد کریم

مست چشمش جام عالم پر کند
یک نگاهش دو جهان را حر کند

ای گمشده‌ی مردم عالَم به کجایی
ما ریزه خوریم و تو ولی نعمت مایی
هرجمعه که آید به امیدم که بیایی

یک چاردهم لمعه از آن لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد ان جمعه نیامد

ای مردم عالَم بشناسید و بدانید
مُهری که به پیشانی ما خورده بخوانید

ارباب حسین است

عمریست تویی خواجه و من حلقه به گوشم
یک تار ز مویت به دو عالَم نفروشم

یا رب نشود خار کسی بعد عزیزی
بشکن دهنش را که بَرَد...

از کوفه تا به شام در اون آفتاب گرم
بر سر به جز سر شهدا سایه‌بان نداشت

از کوفه دانی، دانی به کربلا ز چه او را عدو نکُشت

سرهای سران به نی پیاپی زده اند
وانگاه به شکرانه دف و نی زده اند

ماجرای سنگ در گودال گفتم شد تمام
گوییا دنباله دارد ماجرای سنگ‌ها

به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید
دختران را به کنار سر بابا نزنید

یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
چون دست هر مهی به روی ماه پاره بود

از دست‌ها مپرس که با گوش‌ها چه کرد
از مشت‌ها بپرس که با گوشواره بود

دل ز دشت سینه‌ها آواره بود
دست‌ها بر گوش‌های پاره بود

لرزه بر لب کودکی آشفته مو
داد میزد عمّه جانم کو عمو

خسته‌ی بی‌تاب را هم می‌زدند
کودک بی آب را هم می‌زدند
دختر در خواب را هم می‌زدند

نظرات