بازهم روضه گرفتیم برای پدرت

بازهم روضه گرفتیم برای پدرت

[ مسعود پیرایش ]
باز هم روضه گرفتیم برای پدرت 
حتم داریم که در مجلس ما می‌آیی

آنچه که ما کردیم با خود هیچ‌ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

یا صاحب الزمان...

*****

نیست دردی کشنده‌تر ز فراق
استخوان آب می‌کند مرفاق

اِکفیانی؛ غریب و تنهاییم
وَانصُرانی؛ شدم به تو مشتاق

نمکِ روضه ی مرا بفرست
روزیشام دستِ توست یا رزّاق


*****

سامرا هم‌سخنش می‌سوزد
یوسفی پیرهنش می‌سوزد

گاه با سر به زمین می‌افتد 
گاه از پا شدنش می‌سوزد

حسنِ فاطمه مسموم شده
بین بستر، بدنش می‌سوزد

با لگد مادرِ او را کشتند
از غمِ یاسمنش می‌سوزد

همه از بی‌کسی ک‌اش گریانند
او به یاد حسنش می‌سوزد

همسر او عوضِ زخمِ زبان 
موقع سوختنش می‌سوزد

پادگان رفت ولی حُرمت داشت
گرچه که با مَحَنش می‌سوزد

چون به تابوت و تنش تیر نخورد
وسط روضه تنش می‌سوزد

در امان بود در این شهر غریب
او که دور از وطنش می‌سوزد

با همان تشنگی‌اش گفت حسین
ناله‌ی دل‌شکنش می‌سوزد

حنجرش زخمیِ سرنیزه نشد 
دَمِ آخر دهنش می‌سوزد

سر پیراهن او دعوا نیست
از کفن داشتنش می‌سوزد

*****

بگذارید در این حال بگویم حسین
از غم تشنه‌ی گودال بگویم حسین

ای به قربان همان سر که به خورجین رفته
به روی سینه‌ی او چکمه‌ی سنگین رفته

لب گودال لگد خورده و پایین رفته
کَس نپرسید که ذبحش به چه آیین رفته

اسب‌ها لقمه به لقمه بدنش را بردند
جامه‌اش را جلوی حضرت زهرا بردند


*****

زهر با اینکه جگرو سوزونده
ولی سرش رو خاکا نمونده

یاد حسین می‌افته تا می‌بینه
پسر خودش رو به پدر رسونده

کرب و بلا ولی یه‌جور دیگه‌ست
پدر کنار پسرش می‌افته

بالا میره صدای خنده وقای
جسین عمامه از سرش می‌افته

میگه جوونای حرم داغ دلم رو کم کنید
علی اکبرامو بیاید، از روی خاکا جمع کنید

روی لبای حرمله دیدم تبسم اومده
اولین باره زینبم تو بین لشگر اومده

*****

خسته و بی‌قرار و بی‌شکیبه
به روی لب‌‌هاش اَمَّن یُجیبه

حالا که هم‌اسمِ غریب کوچس
مثل امام حسن چقدر غریبه

هی به خودش می‌پیچه توی خونه
با اینکه سنی نداره جوونه

زهر یه کاری کرده مثل زهرا
نمی‌تونه روی پاهاش بمونه

احوال این روزو شباش با یاد کوچه می‌گذره
همش به یاد محسن و دیوار و مِسمار و دره

کل مدینه با علی لج کرده حتی میخ در
ای وای تو خونه‌ی علی جا نیست واسه چهل نفر

نظرات