زِ سینه آه زمین و زمان درآورده‌اند

زِ سینه آه زمین و زمان درآورده‌اند

[ حاج علی انسانی ]
زِ سینه آه زمین و زمان درآورده‌اند
مگو بدن زِ تن جبهه جان درآورده‌اند

فضا پُر از گُل پَرپَر شده‌ست و عطرآگین 
زِ دشت لاله زِ بس ارغوان درآورده‌اند

زمین زِ مین پُر و اینان زِ من سفر کرده‌اند 
بر آسمان سر از این خاکدان برآورده‌اند

همین تبار تبری، تبر به دوش شدند 
دَمار از بت و بتگران درآورده‌اند 

چنان به خرمن دشمن چو آتش افتادند 
چنان که دود از آن دودمان درآورده‌اند

کلاه و چفیه و سربند و کفش و سجاده
شناسنامه، پلاک، استخوان درآورده‌اند 

کنار یک بدن افتاده دفتر شعر 
برای سینه‌زنان نوحه‌خوان درآورده‌اند

و من به جِیب سر و سر به زیر 
کین مردان چه سرافراز سر از امتحان درآورده‌اند 

حرامشان که شکم‌بارگانِ فرصت‌جوی
تنور گرم شما بود و نان درآورده‌اند

نظرات