نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ‌ام

نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ‌ام

[ حاج علی انسانی ]
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ‌ام
آه از این یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌ کرده‌ام

چون نمِ اشگی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در نقش پای خویشتن‌ گم‌ کرده‌ام

از زبانِ دیگران حرف مرا باید شنید
کز ضعیفی‌ها، چو نی راه سخن‌ گم‌ کرده‌ام

موجِ دریا در کنارم، از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کرده‌ام نایافتن گم کرده‌ام

چون نفس از مدعای جست‌وجو آگه نی‌ام
اینقدر دانم‌ که چیزی هست و من‌ گم‌ کرده‌ام

هیچ جا بیدل سراغ رنگ‌های رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام

مردم من گریۀ خون می‌کند رنگِ عقیق
چون هزاران کشته در خاک یمن گم کرده‌ام

بانویی امروز در گودال گرمِ جست‌وجوست
عمّۀ سادات گوید من بدن گم کرده‌ام

نظرات

بسیار عالی بسیار عالی