نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
3536
17
- ذاکر: حاج علی انسانی
- سبک: شعر اول
- موضوع: محرم
- سال: 1395
نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده ام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
چون نمِ اشگی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در نقش پای خویشتن گم کردهام
از زبانِ دیگران حرف مرا باید شنید
کز ضعیفیها، چو نی راه سخن گم کردهام
موجِ دریا در کنارم، از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
چون نفس از مدعای جستوجو آگه نیام
اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کردهام
مردم من گریۀ خون میکند رنگِ عقیق
چون هزاران کشته در خاک یمن گم کردهام
بانویی امروز در گودال گرمِ جستوجوست
عمّۀ سادات گوید من بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
چون نمِ اشگی که از مژگان فرو ریزد به خاک
خویش را در نقش پای خویشتن گم کردهام
از زبانِ دیگران حرف مرا باید شنید
کز ضعیفیها، چو نی راه سخن گم کردهام
موجِ دریا در کنارم، از تک و پویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
چون نفس از مدعای جستوجو آگه نیام
اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کردهام
مردم من گریۀ خون میکند رنگِ عقیق
چون هزاران کشته در خاک یمن گم کردهام
بانویی امروز در گودال گرمِ جستوجوست
عمّۀ سادات گوید من بدن گم کردهام
نظرات
نظری وجود ندارد !