من که هر کس گره‌ای داشت کمک از من خواست

من که هر کس گره‌ای داشت کمک از من خواست

[ حاج علی انسانی ]
من که هر کس گره‌ای داشت، کمک از من خواست
گرهی خورده به کارم، که ندانم چه کنم

تو در این شهر فقط در به علی باز کنی
ای همیشه نگرانم، نگرانم چه کنم

زرهم پشت ندارد، به تو پشتم گرم است
بی سپر، بعد تو با خصم گرانم چه کنم

در ره مسجد و خانه، به زمین می‌خوردم
از همان لحظه شده ورد زبانم، چه کنم

از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین

هر چه می‌گفت که من تشنه لبم، سنگ زدند
ناله‌اش در دل کوهی اثری داشت، نداشت

نسوزی چون سپر، یا برو یا چشم‌هایت را ببند

آیه‌های عاشقی، تفسیر شد
خنجری با حنجری، درگیر شد

دید خنجر را به حنجر می‌کشد
چون نمی‌برد مکرر می‌کشد

نظرات