گم شدم در مقاتل و باید خودِ من نیز جستجو بشوم دشنام را به لطف و کرامت دهی جواب دشمن شود ز کثرت وجود تو شرمسار در حلم و در سکوت به پای تو چشمِ سر در صلح و در نبرد به دست تو اختیار --- تا جونم توی گودال دیدم افتادی جون دادی میونِ اینهمه نیزه منم رو سینَت افتادم سپر میشم برا جسمت جدا شد از تنم دستم حلالم کن اگه راهِ نفسهای تو رو بستم --- یک به یک مردها شهید شدند نوجوانهای قافله رفتند سرو قامت، رشید رفتند و روی دست حسین برگشتند از دمِ صبح گرم دیدن بود کودکانه چه فکرها که نکرد هی تلنگر به نفس خود میزد که برو یا علی بگو ای مرد --- بارها عمهاش از او پرسید دوست داری چه کاره شوی گفت آن وقت که بزرگ شدم دوست دارم چُنان عمو بشوم --- بر دلش شاکی از خودش بود و در سرش داشت شورِ جنگیدن هی عمویش شهید میآورد کار او هم فقط شده دیدن دیگر اما رسید وقت وداع حال خوبی نداشت در دلِ زار و عمو رفت و ماند عبدالله آسمان گشت بر سرش آوار --- طفل آمد به جنگشان با دست هرچه باشد ز نسل فاطمه است نگذارید که در اینجا من وارد روضهی مگو بشوم --- دستات توی دست عمه چشمام پرِ التماسه سنی تو نداری اما اخمات مثل اخم عباسه چی شده که دیگه تو آروم نمیگیری مگه چی دیدی که اینجوری داری میری رفتی، کمک برای ثارالله گودال، شلوغه برگرد عبدالله --- مثل زهرا مادرمم نایب برادرتم من مدافع حرمم بی تو روح تو تن من نیست بی تو شوق پریدن نیست دنیا دیگه جای موندن نیست عمو، نیستی کجایی؟ میشنوم یه صدایی وای عمو وای عمو نکنه زیر دست و پایی --- به نیزه تکیه دادی دیدم که رفتی از حال صدای هل من ناصرت پیچیده توی گودال یار و یاورمونی سایهی رو سرمونی مقتل شبیه کوچه است و تو شبیه مادرمونی --- سفره داری و برو بیا توی خونته نه فقط زمینیا، تموم خلقت دیوونته حسن، حیرونتم، مجنونتم حسن، تا قیامتم، مدیونتم حسن، دنیای من، عقبای من