فراق من نموده وصال رویت را ولی دوباره دلم کرده آرزویت را به قلب خویش نظر کردهام حلالم کن ندارد این دل آلوده رنگ و بویت را قسم به حرمت مشک دریده عباس مرا ببخش اگر بردهام آبرویت را به لوح تیره رفتار و خلق و خوی بدم عطا کن از کرمت نور خلق و خویت را نظاره بر رخ مولاست حق بنده او نشان نمیدهد از چه رخ نکویت را؟ میان روضه عباس میرسی و دلم همیشه کرده در این روضه جستوجویت را تمام بغض تو از حال شرم عباس است به ما بگو کمی از بغض در گلویت را بگو که قاتل عباس یک اماننامهاست خودت بیا و بخوان روضهی عمویت را برای قلب رئوفت بگو چه کار کنم؟ خدا بخیر کند روز پیش رویت را