محرّمی که نباشی درآن محرم نیست بدونِ تو ضربانِ زمین منظّم نیست چقدر ساده گرفتیم بیتو بودن را هزار سال بدون تو زندگی کم نیست! خودت بخواه که دست از گناه بردارم که عهدهای من روسیاه محکم نیست هزار بار خودت را نشان ما دادی ولی چه فایده چشمانِ ما که مَحرم نیست خودم به چشمِ خودم دیدم که در روضه حلاوتیست که در هیچ جای عالم نیست حوائجم همه در بین روضه یادم رفت غمت چه کرده؟ غم روزگار یادم نیست بخوان تو روضهی قاسم، بخوان که گریه کنم محرّمی که نباشی در آن محرّم نیست