باد از سر لطف تو وزیدن دارد

باد از سر لطف تو وزیدن دارد

[ سید جواد ذاکر ]
باد از سر لطف تو وزیدن دارد 
خونابه از چشم، چکیدن دارد 
در پیش تو در سجده خمیدن دارد 
دردت به تن خویش خریدن مزه دارد
خاک قدمت دیده کشیدن مزه دارد 

 المنت لله مِی و معشوقه به کام است 
سلطان جهان هر شبم در بَرم غلام است
داخل شدن بزم به ناجنس حرام است
در مجلس ما سنگ مَینداز
که جام است اندر بر دلدار وحیداً مزه دارد

نوشیدن مِی خوش بُوَد اندر کفت ای یار
لبریز نما کاس مرا زان خم سرشار ای در سماوات
زمین ای بت عیار خواهم که ببندم به سر زلف تو زّنّار
گل را زِ گلستان تو چیدن مزه دارد

مه را نرسد آنکه بتابد به جمالت
کس را نرسد آنکه زند دم زِ کمالت
صد چون منِ مجنون تمنای وصالت
ای من به فدای تو و سرو و قد خالت
لعل نمکین تو مکیدن مزه دارد

خوشا به عاشق زاری که پیش تو می‌رس
امان الهی درد توست دارالامان
چو در هلال کمان ابروی تو می‌نگرم
مِی دو ساله خورم پیش خلق در رمضان
مرا به روزه و بانگ نماز کاری نیست
دو بوسه از لب تو بِه زِ صد هزار اذان

نظرات