
بابا لب بالا که بوسیدم به پایینی حواسم نیست شدم سرگرم لبهایت به پیشانی حواسم نیست نشد خود را بیارایم، سر و وضعم مرتّب نیست لباس نو نپوشیدم، تو سلطانی حواسم نیست چه سختیها کشید عمّه ولی کوهی مقاوم بود به غارت رفت معجرها حجاب ما مداوم بود حروف حلقی از مخرج ادا کردن چه سختت بود نظر کردم به حلقومت نوک نیزه مزاحم بود