اسیر رحمت خود کرده ای کرامت را به دستگیری خود وعده ده قیامت را ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است خیال وصل شما کشته استقامت را پیمبران اولوالعزم در نزول بلا به اقتدای شما بستهاند قامت را به غیر حضرت زهرا و تو کدامین زن به روی شانهی خود میکشد امامت را تو ظلم را به مذلت کشاندهای یعنی خودت گرفتهای از شام انتقامت را امام کربوبلا و تشنهی سلام تو بود غروب روز دهم اول قیام تو بود همه بساط شما نور عشق محضر توست تمام پردهی عصمت نخی ز معجر توست جهان حیات خودش را ز فاطمه دارد همان که فخر نموده از اینکه مادر توست حسین در همه عمرش به خویش میبالید که زیر گنبد این آسمان برادر توست به ذوالفقار زبان تو فتح شد کوفه بگو که حیدر کرار نام دیگر توست امام را سر ذوق آوری به هر حالت حسین بر سر نی رفته پای منبر توست اشتیاق دیدن خواهر تو در سر داشتی ورنه با سر روی نیزه ایستادن مشکل است ندید بسته دو عالم به دست بستهی تو شکوه دین محمد سر شکستهی تو میان رنج و بلا قد کشیدهای زینب هر آنچه میشنوم را تو دیدهای زینب تو تشنهتر ز همه بودهای و دم نزدی میان خیل سواران دویدهای زینب غلاف و کعب نی و تازیانه،بارش سنگ تو طعم یک به یکش را چشیدهای زینب هنوز سر به فلک میزند جراحاتت تو لحظه لحظه پیاپی شهیدهای زینب مشخص است ز عمر کم تو بعد حسین زمان ذبح برادر رسیدهای زینب **** او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او مینشست و من مینشستم او روی سینه ... **** برای یوسف گم گشته سینه میکوبی گریستی همه را با دو چشم یعقوبی برای آه نمانده به سینهات نایی صدای بی کسی تو نمیرسد جایی نفس بکش نفست را کسی نمیبرد حریم خلوتتان را نمیبرد پایی ز صبح پیروهنی را به سینه چسباندی هزار مرتبه گفتی چرا نمیآیی تو رو به قبلهای و هیچ کس کنارت نیست عزیز کردهی حیدر چقدر تنهایی کسی نمانده بیاید به زیر تابوتت کسی نمانده بگرید، رباب، لیلایی چقدر بی کسی و انتهای غم اینجاست که لحظه لحظهی عمرت غروب عاشوراست