مگه تو مونس و همدمم نبودی

مگه تو مونس و همدمم نبودی

[ محمدرضا میرزاخانی ]
مگه تو مونس و همدمم نبودی
پس چرا سه ماهه چهره‌اتو پوشوندی
دیدم از گوشه‌ی چادر صورتت رو 
همه چی بهت می‌آد الّا کبودی

شنیده مرتضی، با خنده می‌گفتند: 
زدیم زهرا رو بی هوا
بچّش صدا می‌زد: کمک، در بین کوچه‌ها
تنها نجات داد مادرو از زیر دست و پا

عبدالزهرا پیشونیمو عرق سرد گرفت
جلو راهمونا نامرد گرفت
صورتش خورد به دیوار درد گرفت

خونمون این طرفه، کجا می‌ری بیا بیا
چیزی تا خونه نمونده جون بابا راه بیا

درد اون مصاف نابرابر بود
تعدادشون از چهل تا بیشتر بود
رد می‌شدند از روی در زهرا
از زیر در نگاش به حیدر بود
***
می‌زد مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند
***
آه دستت بشکنه
اون که داری می‌زنیش ناموس منه
***
کوچه‌ی باریک و میخ و شعله و آتش
چگونه این‌همه غم در دل شهادت توست
***
آه تشخیص فرزند از صدا عین عذاب است
ای وای از وقتی که دید تار داری

از من گذشت ای میخ اوّل مطمئن شو
پشت در خانه نباشد بارداری

با گریه پرسیدی چرا در بین بستر
از کنج حجره فاصله بسیار داری

بین در و دیوار گیر افتاده باشی
تا عمر داری ترس از دیوار داری

اتّفاق ناگواری که علی را پیر کرد
فاطمه بین در و دیوار خانه گیر کرد

گریه کنید مادر ما بی‌گناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود

خدایا گنج با گنجینه‌ام سوخت
میان شعله‌ها آیینه‌ام سوخت

چنان مسمار در قلبم فرو رفت
که محسن گفت مادر سینه‌ام سوخت

یه گوشه نشستی، کشیدی هی آهی
با دو چشمای تر، دیدی رو خاک افتاد
وقتی که باشه در توی کوچه مادر

یه سوال ازت دارم چرا موهاتون سفیده؟
مگه مادرت جوون نیست؟چطوری قدش خمیده؟

نزن نامرد، آخه زهرا خیلی جوونه
نزن نامرد، آخه زینب دل نگرونه

نزن نامرد، حسنش داره می‌بینه
دست مرد برا صورت زن خیلی سنگینه

تو غرابیا می‌زد فاطمه رو
خیلی بی هوا می‌زد فاطمه رو

حق داره جون بده هر کی که شنید
یه غلام سیاه می‌زد فاطمه رو

من سه سالی نشانه را دیدم
ضربه‌های دوباره را دیدم

مادرم رو نشان نداد ولی
قطعه‌ی گوشواره را دیدم

جوری زد غش کنم
چون می‌خواد خواهش ازش کنم

می‌گفت زدم بیچاره‌اش کنم
تا خون به دل عمّه‌اش کنم

همش منو کشید شبیه وحشیا
همش می‌گم عمو زجر رو نبخشیا

بد زدنم، با لگد زدنم، استخون پهلوم شکست
حسین، حسین
***
می‌خواستم عروس شوم پیرزن شدم
مویم سفید و رخت سفیدم سیاه شد
***
من سر روسری صدبار سیلی خوردم

زدند مادرتان را چهل نفر امّا
چهل منزل صد نفر زدند دختر را

حسین، حسین

نظرات