قرار بود که مثل حسن پسر باشی عصای دست من و پیریِ پدر باشی تو دیدی و حسنم دید رنجِ مادر را خدا کند زِ برادر صبورتر باشی ببخش مادرِ خود را که با خود آوردت بنا نبود که آن روز پشتِ در باشی هنوز زیر کسام جای خالیَت پیداست قرار بود و نشد آخرین نفر باشی قرار بود بمانی شتاب جایز نیست بنا نبود مسافر، که رهگذر باشی نشد بیایی و مثل برادران خودت گهی به نیزه و گهگاه خون جگر باشی تمامِ هستیِ من میرود اگر بروی ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی و یا تمامیِ اینها فقط مقدمهایست که اتفاق غزلهای شعلهور باشی و اولین بشوی قبل از آن که عاشورا شهید کوچک و ششماههی پدر باشی نخورده شیرِ مرا، شیرها حلالت باد که میخِ حادثه را خواستی سپر باشی **** عمرِ گهواره به بوسیدنِ محسن نرسید قرعهی چوب به تابوت تن یار افتاد **** الهی حرمله آتش بگیری کبوتر بچهمو از من گرفتی **** طفل خود را طرف لشکر نامرد گرفت زخم پیشانیِ او را عرقی سرد گرفت رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت