تو گریونی دلت می‌خواد پابشی نمی‌تونی

تو گریونی دلت می‌خواد پابشی نمی‌تونی

[ محمدرضا میرزاخانی ]
تو گریونی
دلت می‌خواد پابشی نمی‌تونی
میمونی میری خودت نمی‌دونی
پریشونی پریشونی 

از تو سایه‌ای هست، رو سر مستدامه
اون که دست بلند کرد، رو تو یه غلامه

دلخوش این نفسی که میزنی شده
قدت دیگه منحنی شده
همه میگن قبرشو بکن، زهرا دیگه رفتنی شده

تو حالم کسی شبیه تو خسته نیست
نماز جوون نشسته نیست
به خدا که کاری سخت تر از
شستن پهلو شکسته نیست

وای مادرم مادرم 

مادر یه جور دیگه برا همه عزیزه
مادر نباشه زندگی به هم میریزه
تاریک خونه وقتی که مادر مریضه

سخته ببینی مادرت از خونه میره
سخته ببینی مادرت داره میمیره
سخته ببینی از بابات روشو می‌گیره

می‌سوزه از پا تا سرم
هرگز نمی‌شد باورم
که سیلی زد به مادرم

وای مادرم وای مادرم...

من آن شاخه گل افسرده بودم
که در نشکفتگی پژمرده بودم
ز سوز سینه‌ام می‌سوزم ای کاش
که در پشت همان در مرده بودم

مغیره گر نبود در آن کشاکش
علی را من به خانه برده بودم

میزد مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند

مادر من جوونه، اما قدکمونه
ای وای از این روزگار، ای وای از این زمونه

زندگی روبه‌راهی داشتم چشمم زدند
امان از این زمونه

به مادرم کتک زدند نامردا نامردا نامردا
کسی نبود بگه نزن به زهرا به زهرا به زهرا 
طاقت نداره مادرم به مولا به مولا به مولا

چهل نفر پشت در، چهل نفر خیره سر
مادر ما پشت در، آتش در شعله‌ور

بر درب حرم داشت لگد میزد حیف
در بر به سرم داشت لگد حیف

مابین لگدها لگدی کشت مرا
محسن پسرم را 

خدایا گنج با گنجینه‌ام سوخت
میان شعله‌ها آیینه‌ام سوخت

چنان مسمار در قلبم فرورفت
که محسن گفت مادر سینه‌ام سوخت

فکر نمی‌کردم یه روز اینقدر زیاد شه غربت من
ببینم داری میریزی اشکاتو رو صورت من

گریه داری گریه کم کن که به تو مولا نمیاد
سرتو پایین بیار دستم دیگه بالا نمیاد

دارم میرم لاله‌ها عمرشون به دنیا نیست
دیگه تو دنیا جای زهرا نیست
گریه برا عمر کمم کن

حلالم کن
چند وقتیه که زحمتت دادم
کبود شدم تو بستر افتادم

تو بین شعله نشستی علی حلال کند
تو بین کوچه شکستی 

حسین

نظرات

یا فاطمه الزهرا