
دستی که بود بالشت زینب شکسته شد دیگر سرشک چشم پُر آبم نمیبَرد گر وقت خواب سر بگذارم به بازویت از لرزههای دستِ تو خوابم نمیبَرد **** اگرچه رهبری خانهنشینی برای من امیرالمومنینی گر رود از ضرب سیلی هوش من گوشواره بشکند در گوش من باز میگویم به آوای جلی یا علی و یا علی و یا علی **** اونجا که همه از علی رو گرفتن، تو شدی پناهم حالا منم و بال و پَر شکستهت، پُره اشک و آهم شبا تا خود سحر بیداری نفسات درده همش انگاری خیلی روضهی نگفته داری سلام خانم! بگو چرا از علی رو گرفتی؟ غصّهمو دیدی درداتو نگفتی دست به دیوار میری بازم میافتی **** طعم بهار را نچشیدم خزان شدم یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم من بازویم شکسته ولی کار میکنم حیدر ببیندم که دوباره جوان شدم گیرم وضو جبیره، مقصّر مغیره بود بد ضربه زد به بازوی من، ناتوان شدم **** تو راهم زد اما تو خوابم زد اما دقیقا مثل من ربابم زد اما سهساله با زن فرق داره بدن با بدن فرق داره توی صحرا فهمیدم که زدن با زدن فرق داره **** عمّهام خسته است رحمی کن دخترت را ببَر به همراه مدد زِ عمّه گرفتم که مرا راه بَرد یک قدم بُرد ولی دست به دیوار بُرد بابا چرا دیر آمدی؟ بر دیدنِ تیر آمدی دستام مثل یه پیرزن میلرزه اگه منو زدن با چوب و نیزه به دیدنِ سر بابام میارزه یادته بابا؟ سوخت موهای قشنگی که میکردی شونه نه گلسر نیست اینایی که رو سرمه لختهی خونه