از بس رسیده بود براوتیر

از بس رسیده بود براوتیر

[ حاج علی انسانی ]
از بس رسیده بود، بر او تیر چار ‌پر
چون مرغ پرشکسته، سرش زیر پر گذاشت

هر جا که درد داشت، بر آن می‌گذاشت دست
ای درد بر دلم که به دل، بیش‌تر گذاشت
 
تا جای داشت داد به تن، جای زخم تیر
جز دل که جای داغ فراقِ پسر گذاشت
 
می‌خواست جای صولت اکبر نهد به دل
از غم نبود جا به دلش بر جگر گذاشت
****
هرچه تیر آمد بر آن پیکر فرود
پیش از آن شمشیر جا واکرده بود

زخم‌ها شمشیربازی می‌کنند
کوفیان مهمان نوازی می‌کنند

با نگاهش حرف‌ها میزد حسین
پیش زینب دست و پا میزد حسین

آتش است اینجا نسوزی چون سپند
یا برو یا چشم‌هایت را ببند

نظرات

سیدمحمدصادق کشفیسیدمحمدصادق کشفی

شاهکار