چشم تو را چقدر بر این در گذاشتند گفتی پدر مقابل تو سر گذاشتند دستان کوچک تو به پهلوست پیش از این درد را به پهلوی مادر گذاشتند ای دختر سه ساله تو هم مثل مادری این ارث را برای تو دختر گذاشتند **** کسی چه میدونه چه حالی داره رقیهی یتیمِ دل شکسته با اتفاقایی که واسم افتاد حق بده که نمازام شده نشسته میدونی چرا بابا، اول اینکه خیلی رو خارا دویدم دوم اینکه طعم لگد رو چشیدم سوم اینکه تا افتادم از رو ناقه مثل مادرت خمیدم اول اینکه خیلی سرم داد کشیدن دوم اینکه گوشوارمو پس نمیدن سوم اینکه خندیدن به اشک چشمام وقتی لباسامو دیدن **** من تا شناسمت به رخت دست میکشم سیلی گرفت قدرت بینایی مرا