مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پَرم

مرغ باغ ملکوتم که شکسته است پَرم

[ سیدرضا نریمانی ]
مرغِ باغ ملکوتم که شکسته است پَرم
ریخته دست زمان، خاکِ یتیمی به سرم

چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگیِ مختصرم

چند روزی‌ست که از حال دلم بی‌خبری
چند روزی‌ست که از حال سرت بی‌خبرم

شانه‌ی سنگ شده جای سر دختر تو
جای آغوش تو ای کوه‌ترین مَردِ حرم

کاش می‌شد که دوباره به مدینه برویم
تا که انگشتری از شهر برایت بخرم

کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم
حال با حرمله و شمر و سنان هم‌سفرم

دست‌‌ و پاگیر‌ شدم مرحمتی کن بِبَرم
که در این قافله با تاول پا دردسرم

بین زهرا و رقیه چه شباهت‌هایی‌ست
کشته‌ی سیلیِ بعد از غمِ داغ پدرم
****
بارونه نَم نَمه
اگه تشنه‌ای هنوز من هم تشنمه

من به عمّه‌ام نمی‌گم که گشنمه 
بارونه نَم نَمه

زجر دنبال منه
از همه فراری‌ام این حال منه

آغوش گرمت مال منه
زجر دنبال من

توی بزم شراب پیرم کردن از زندگی
سیرم کردن از زندگی

سنگینه مشتشون
موی من مونده لای انگشتشون

همه‌ می‌زدن منو زجرم پشتشون
سنگینه مشتشون

می‌گم این‌جا رو نه
دوست دارم بازارو این بازارو نه

من از تاریکیِ شب‌های این ویرانه می‌ترسم

نظرات