این‌جا بهانه‌ها خودشان جور می‌شود

این‌جا بهانه‌ها خودشان جور می‌شود

[ سیدرضا نریمانی ]
اینجا بهانه‌ها خودشان، جور می‌شوند
کافیست زیر لب، پدرت را صدا کنی

کافیست یک دو بار بگویی گرسنه‌ام
یا ناله‌ای به‌خاطر زنجیر پا کنی

اصلاً نه، بی‌بهانه زدن عادت همه است
حرف گرسنگی نزدم، باز هم زدند

دیدم که بر لبان تو می‌خورد پشت هم
چوب تری که قبل لبت، بر سرم زدند

آنقدر پیش طفل تو، خیرات ریختند
نان‌های خشک خانه‌یشان هم، تمام شد

امروز هم به نیت تفریح آمدند
عمّه کجاست چادر من؟ ازدحام شد

صبح و غروب و شام، که فرقی نمی‌کند
ما را خلاصه غالب اوقات می‌زنند

یک در میان به روی من و عمّه می‌خورد
سنگی که سمت خیمه‌ی سادات می‌زنند

از آن شبی که زجر مرا دست عمّه داد
لکنت زبان من، نه، مداوا نمی‌شود

پیرزنی که موی مرا می‌کشید گفت:
زلفی که سوخته گرهش وا نمی‌شود

تا رفتم از حال، گوشواره خلخال گم کردم
این‌ها چیزی نیست، بابا تو گودال گم کردم

با صورتم چی‌کار کنم؟ فقط بگید کدوم طرف فرار کنم
چه‌جوری دست به موم زدن، منو درست جلو چشم عمومو زدن

خشکه حلقومم، گفتم مظلومم بدتر زد
بعد از هق‌هق‌هام، تا دید آرومم بدتر زد

یه‌جوری زد، که جون به در 
یه روز بیا زجرو بهت نشون بدم

نظرات