عالم نمی از قطره و دریا رقیه‌است

عالم نمی از قطره و دریا رقیه‌است

[ حاج حسین سازور ]
عالم نَمی از قطره و دریا رقیه‌است
بالاتر از بالاتر از بالا رقیه‌است

پوچ است دنیا که به آن دل خوش نکردم
آن علّتی که آمدم دنیا رقیه است

من هرچه هستم به کسی ربطی ندارد
او که شفاعت می‌کند فردا رقیه است

من کودکی بودم که دستم را گرفتند
آن‌که مرا آورده تا این‌جا رقیه است

در کشتی ارباب عالم را نشانده
پهلو گرفته آن‌که با زهرا رقیه است

ذکری که دارم هر مُحرّم یا حسین است
نذری که دارم اربعین‌ها یا رقیه است

غصّه نخور شش‌گوشه می‌آیم کنارت
او که براتم را کند امضا رقیه است

دردِ نگفته من زیاد آوردم امشب 
درمان هر دردی که دارم با رقیه است

او را زدند اما به فکر معجرش بود
الگوی دختر بچه‌های ما رقیه است

آن‌که شبی با دامن آتش گرفته
خوابیده روی دامن صحرا رقیه است

خورشید روی نیزه‌ها بابای او بود
دنبال بابا بین نیزه‌ها رقیه است
****
غصه‌هایت آب کرده آب را 
گریه آورده سر ارباب را

ای که هر رکن وضویت زخم بود
سجده‌ات آتش زده محراب را

چنگ شلاقی به پایت گیر کرد
شمر دارد می‌کشد قلاب را

با لگد از بس تو را میزد سنان
چشم تو هرگز ندیده خواب را

بی جهت از مو بلندت می‌کند
دوست دارد زجر پیچ و تاب را

صورت تو نصف دست اخنس است
خرد کرد این پتک کل قاب را

سنگ خپرد از تیزه‌ها افتاد علی
حرمله بانی شد این پرتاب را

تشت چوب خیزران تنگ شراب 
مستی آوردست این اسباب را

در خرابه می‌رسد بابا به تو
عمه دید این لحظه‌ی نایاب را

نظرات