
دیدم به جای آب لبت نیزه میخورد از آن به بعد آب بر این لب حرام شد ای احترامواجبِ زینب دَم غروب عریان شدی و جسم تو بیاحترام شد من زینبِ صبورِ تو بودم ولی حسین هنگام قتلِ صبرِ تو صبرم تمام شد جسمت شد با نعلای تازه زیر و رو سرو جدا کردن از گلو گفتم به اُمُّالبنین دیگه دیگه برام از حسین نگو میسوختم تو رو میزدن جوون و پیر گفتم خدا جونمو بگیر فکر نمیکردم جمعت کنن زنای دهاتی با حصیر حسین... **** آب بگرفت ولی با آن آب و رفت با گریه به سمت گودال کِای پدر بهر تو آب آوردم من گُلم بر تو گلاب آوردم **** زهرا سپرد تشنه نمانَد لب حسین مانند چوب خشک شد آخر وصیّتش با بازوی شکستهی خود دوخت پیروهن اما به دست شمر هدر رفت زحمتش **** تشنه رو باید یه جرعه آب بِدن نه که با نیزه بهش جواب بِدن پیروهن پاره به کار کی میاد؟ خواستن آقای ما رو عذاب بدن **** گناهکارم و یک عمر اشک چشمم را به زخمهای تو تقدیم کرده مرهم را به یُمن گریه برای تو روز محشر هم خموش میکنم از اشک خود جهنّم را گدای دولت عشقم که فرق بسیار است گدای دولتِ عشق بُرد گدای دِرهم را محبّت تو بوَد رشتهی نجات مرا رها نمیکنم این ریسمان محکم را اگر بناست دَمی بیتو بگذرد عمرم هزار بار بمیرم نبینم آن دَم را غبارِ ماتم تو آبرو به من بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را