
به روی زندگی خویش پا گذاشته است قریش را به خداوند وا گذاشته است از آن زمان که مسلمان شده است جانش را در اختیارِ رسول خدا گذاشته است اگر چه سنگ به احمد زدند اما او به زخمهای پیمبر دوا گذاشته است قَدّ خدیجه برای پیمبرش خم شد اگرچه دست به روی عصا گذاشته است تمامِ روز برای فقیر نان میپخت چقدر وقت برای گدا گذاشته است کریمه بود و کَرَم داشت و کرامت را برای ایل و تبارش به جا گذاشته است خدا چه دید در این زن که نامِ پاکش را خدیجه مادرِ خیرُالنساء گذاشته است مقدّماتِ عروسیِ فاطمه با اوست کنار رَختِ عروسی، حنا گذاشته است خدا نخواست که خدیجه بیکفن باشد برای دفن خدیجه عبا گذاشته است خدا هر آنچه مصیبت در این جهان بوده برای بیکفنِ کربلا گذاشته است کفن نداشت حسین و تنِ مطهّر را بنی اسد وسط بوریا گذاشته است **** میشست در تاریکیِ شب مخفیانه گَه جای سیلی، گاه جای تازیانه میشست جای بوسههای میخِ در را میشست جسم دخترِ خیرُالبشر را میشست جسم همدم و دلدادهاش را قرآنِ زیر دست و پا افتادهاش را **** آن غلاف هر جا فرود آمد، همانجا را شکست کاش میدیدند که اصلا کجا را میزدند در میان قبر میلرزید پیغمبر تنش بس که بیرحمانه دُخت مصطفی را میزدند دستهجمعی یک غریبی را زدن نامردی است عدّهای نامرد ناموس خدا را میزدند **** قُنفذ بیبهونه زد پشتِ دربِ خونه زد چقَدَر زهرا رو تازیونه زد چهل تن یک زنو زدن گُلِ گلشنو زدن مَرد بودن اونا که یک زنو زدن ضربه به در میخوره در به مادر میخوره در به پهلوهای کوثر میخوره در رو داره میشکنه زهرا مونده یکتنه یکی داره مادرم رو میزنه