به جلوه آمدهای با رخ نقاب زده چه کس به قرص قمر این چنین حجاب زده ز ریش ریشی تحت الهنک مشخص بود که روی بند تو با چه اضطراب زده صلاة ظهر تجلی نمودهای امّا رخ تو طعنه به رخسار آفتاب زده دهان هر که تو را خوانده طفل میبندی کدام بی ادبی حرف بی حساب زده چه مست آمدهای با لب ترک خورده عسل به ذائقهات آتشِ شراب زده دوباره نام حسن زنده شد در این عالَم که بچه شیر جمل پای در رکاب زده کفن به جای زره بر تنت کند مادر به اشک دیده به گیسوی تو گلاب زده مدینه زندگی مادرم ز هم پاشید چه ضربهها که به اولاد بوتراب زده به پیش دیدهی من پنجه خورده کاکُل تو عدو به گیسوی آشفتهات نقاب زده چه بد سلیقه عزیزم تراش خوردی تو به نعل کهنه چه کس بر رُخت رکاب زده زِ زخم سینه و پهلو و صورتت پیداست کسی که ضربه زده از روی حساب زده به زیر هر لگدی موج میزند بدنت شبیه آن که کسی پا به روی آب زده