به لطف خدای جواد الائمه گدایم گدای جواد الائمه غریبم نخوانید یا ایّها الناس شدم آشنای جواد الائمه رسیدم به آزادگی تا دلم شد اسیر ولای جواد الائمه از آن صورت گندمین بوی گندم گرفته هوای جواد الائمه رضای خدای امام رضا را به جود رضای جواد الائمه اگر عاشقی هر نفس مثل سایه برو در قفای جواد الائمه تو و جنّت و قصر و حور، آی زاهد! من و خاک پای جواد الائمه مَلک در لباس کبوتر میآید به ایوان طلای جواد الائمه نه تنها فَلک، عرش هم تکیه دارد به گلدستههای جواد الائمه شمیم دلانگیز مشهد میآید زِ صحن و سرای جواد الائمه در این آخرِ ماه ذیالقعده باید بسوزم برای جواد الائمه مرا بیمهام میکند تا مُحرّم لباس عزای جواد الائمه زنی بود و ظالم، دَف و پایکوبی عطش بود و نایِ جواد الائمه درِ حجره را بستهاند، آه خانه شده کربلای جواد الائمه **** سر را زِ خاک حجره اگر برنداشتی شکر خدا تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی خواهر نداشتی، که اگر بود میشکست وقتی که پَرپَر میزدی و بال نداشتی سر را زِ خاک حجره اگر برنداشتی شکر خدا جواد که خواهر نداشتی شکر خدا که لحظهی از حال رفتنت خواهر نداشتی غم معجر نداشتی