تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد

تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد

[ سید امیر حسینی ]
تلخ است همسر زهر همسر را بنوشد
مردی ز ظلم آشنا افتاده باشد

انصاف اصلا نیست در بیرون برقصند
در حجره‌ش آقایمان افتاده باشد

در راه پشت بام می‌بیند مصیبت
پیکر که بین پله‌ها افتاده باشد

هرجا بی‌افتد روزگارش کربلایی‌ست
فرقی ندارد که کجا افتاده باشد

ای‌وای اگر در ازدحام سخت گودال
روی تنی سر نیزه‌ها افتاده باشد

این آبرودار قبیله است و روا نیست
عریان درین صحرا رها افتاده باشد

سر پیراهنت پیرم کردند
از زندگی، سیرم کردند

آب می‌خواستی و نیزه به خوردت دادند

جگرت را شرر نزن اینقدر
ناله‌ی وا جگر نزن اینقدر

با صدای نفس نفس زدنت
پشت در بال و پر نزن اینقدر

پشت در هیچ‌کس به فکر تو نیست
سر خود را به در نزن اینقدر

آقا..
صورتت را مکش به روی زمین
خاک را بر قمر نزن اینقدر

سن و سالت نمی‌خورد بروی
آه حرف سفر نزن اینقدر

وسط کوچه‌ات می‌اندازند
سینه‌ات جای سرم بود خرابش کردند

شنیدم رفتی تنور خولی و
سوخته موهات، بابای شهیدم

بخدا یه تار موی سوخته‌ات و
من به همه دنیاشون نمی‌دم

خدا مرگم تو کجا آخه، طشت طلا
اونجا بود خمیدم

خوب شدش نبودی و ندیدی که
آدم بدا خندیدند به ماها

ماها رو بسته بودن به همدیگه
صبح تا غروب از بازار تا اینجا

خرابه نشین شده فرشته‌ی تو قصه‌هات
خوابیده رو خاکا

عمه جای همه کتک خورد
هزار دفعه زنده شد و مرد
وقتی که دید پیرهنتو مرد

حسین...

نظرات