
مرهم حریف زخم زبانها نمیشود اصلا جگر که سوخت مداوا نمیشود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریههات هیچ مدارا نمیشود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتنِ تو کسی پا نمیشود اینقدر پیش چشم کنیزان به خود مپیچ با دست و پا زدن گرهات وا نمیشود گیسو مکِش به خاک دلی زیر و رو شود در این اتاق، عاطفه پیدا نمیشود باور کنم به در نگرفته است صورتم این جای تنگ و این قد و بالا نمیشود با غربتی که هست تو غارت نمیشوی نیزه به جای جایِ تنت جای نمیشود خوبیِ پشتِ بام همین است ای غریب پای کسی به سینهی تو وا نمیشود **** او میدوید و من میدویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او مینشست و من مینشستم **** چرا افتاده بین ما جدایی؟ نمیدونم کجای کربلایی منِ زینب خبر از تو ندارم زنِ خولی خبر داره کجایی خبرِ اشکِ پنهونیتو دارم خبرِ زخم پیشونیتو دارم خبر پیرهن خونیتو دارم خبرِ قلب وابستهمو داری؟ خبر بغض نشکستهمو داری؟ خبر دستای بستهمو داری؟ **** تنهای تنها بود، تنهای تنها رفت آرومِ قلب من زیر دست و پا بود من از شام بلا آزار دیدم زمین خوردم هوا رو تار دیدم همین که بین ما افتاد دوری خودم رو بر سر بازار دیدم