
از صداي نفس نفس زدنت۲ همسر ِ تو چقدر شاكي بود شده پيراهن ِ تنت تازه مثل آن چادري كه خاكي بود تا صدايِ غريبي ات نرسد با كنيزانِ خانه كف ميزد ناله اي از مدينه فاطمه و ناله اي حيدر از نجف ميزد (و كنيزي كه آب آورد و۲ تو به يادِ هلال افتادي) ۲ همسرت كاسه را شكست و سپس تشنه مثل حسين جان دادي در ميانِ تمام معصومين در مقاتل مُوَرخان ديدند در عزاي حسين و تو تنها دشمنان كف زدند و رقصيدند پيكر تو ز ِ پشت بام افتاد ولي آقا به خون نشسته نشد به لبِ پلّه خورد لبهايت ولي دندان تو شكسته نشد چقَدَر خوب وقتِ تَدفينَت سهم ِ قبرت به جز گلاب نشد و از آن بهتر اينكه در يك طشت سَرَت آلوده يِ شراب نشد ***