درمانده بودم؛ او پناهم داد

درمانده بودم؛ او پناهم داد

[ حاج محمود کریمی ]
درمانده بودم؛ او پناهم داد
مهتاب به شام سیاهم داد

ننگ برادرخوانده‌ها بودم
در چاه رفتم؛ عشق، جاهم داد

بیراهه می‌رفتم تمام عمر
راه مرا سد کرد و راهم داد

دنیا مقابل بود و من تنها
حرز جواد آمد، سپاهم داد

درمان گرفتم ساده از دستش
وقتی رسید و سوز و آهم داد

اَفنَیتُ عُمری گفتم و آمد
برکت به روز و سال و ماهم داد

گفتم که رزقم تنگ شد، خندید
از سهم خود، رزق مرا هم داد

گفتم که از زمزم بنوشانم
یک‌قطره اشک قتلگاهم داد

گفتم که سِیر عرش می‌خواهم
در کربلا، پابوس شاهم داد

جان مرا دنیا بگیرد هم
عشق تورا هرگز نخواهم داد

ای مهربان‌تر با حسینی‌ها
باب‌المراد کاظمینی‌ها

بر خاک حجره، دست‌وپا می‌زد
آرام مادر را صدا می‌زد

بر خویش می‌پیچید و اُمّ فضل
بر ناله‌هایش خنده‌ها می‌زد

دورش کنیزان هلهله کردند
او ناله‌ی واغربتا می‌زد

لب‌هاش خشک از زهر بود امّا
ناله ز داغ کربلا می‌زد

در لحظه‌های آخرش با اشک
دم از شهید سر جدا می‌زد

ای وای از سرهای بر نیزه
از حنجر شش‌ماهه، بر نیزه

نظرات