یه روز محنت با یه حجره‌ی غمگین

یه روز محنت با یه حجره‌ی غمگین

[ حسین ستوده ]
یه روزِ محنت بار، یه حُجره‌ی غمگین
یه دردِ بی پایان، یه ناله‌ی سنگین

سبک نمی‌شه این مُصیبَت، با دو قطره اشکِ من
تو خونَتَم غریب موندی خیلی، مثلِ امام حسن

انگار نه انگار، جوون داره جون میده
واسَت بمیرم، به اَشکِت کی خندیده

اِبنُ الرِضا، آقا جوادُ الاَئِمه...


نَفَس نَفَس می زد، کِسی نبود امّا
حسین حسین می‌گفت، به یاد عاشورا

ولی سَرِت نَرَفت روی نیزه، عزیز فاطمه
کَسی نزد تو گوشِ ناموست، جلو چشم همه

شیرخوارِ حتی، روی نیزه می‌شینه
انگار نه انگار، رُباب داره می‌بینه

انگار نه انگار، جوون داره جون می‌ده
واست بمیرم، به اَشکِت کی خندیده

اِبنُ الرِضا، آقا جوادُ الاَئِمه...

نظرات