
چه حال و هوایی، چه صحن و سرایی! انگاری تو صحن خودِ امام رضایی انقد که عاشقته خدا، برا همین شده بابالمراد حاجت اگر داری فقط بگو، امام رضا تو رو جون جواد خونجگر بودی، پشت در بودی تشنهلب بودی آقا هلهله کردن، گریه میکردی غرق تب بودی آقا آه یا جواد الائمه... به عالم طبیبی، چقدر تو غریبی! تو مثل جدّت از آب بینصیبی تو مثل شاه تشنهلب، میسوزی زیر آفتاب اما دورت زن و بچه نیست، اَمون از دلِ خونِ رباب بین اون مقتل، با عصا میزد دست و پا میزد حسین مادرش با زینب صدا میزد دست و پا میزد حسین آه حسینم حسینم حسینم...