لای لای بالام لای لای... چرا قهری مگر تقصیر دارم وای به جایت در کفم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم وای بیا از نیزه پایین شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانهام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازهات بویِ تو دارد گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمیماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند لباست روی دستم مونده مادر غم تو روی سینم مونده مادر پدر هنگام دفنت جای تلقین برای تو لالایی خونده مادر خداراشکر روی نیزه رفتی خداراشکر خوردی تیر مادر اگر بودی به شام و کوفه دشمن تو را میبست با زنجیر مادر رباب است و خروش و خسته حالی به دامن اشک و جای طفل خالی اگه گهواره رو پس داده بودند دلش خوش بود با طفل خیالی علی لای لای علی، لای لای علی جان...