چه کرده بود مگر زهر باباالهادی

چه کرده بود مگر زهر باباالهادی

[ حاج منصور ارضی ]
چه کرده بود مگر زهر با ابالهادی
که می‌زد از عطشش دست و پا ابالهادی

میان حجره پر از درد بود و شد بی‌تاب
ز بس که با جگر سوخته صدا زد آب آب

همین‌که تشنگی‌اش در حرم مضاعف شد
تسلی دلش آوای خنده و دف شد

کسی به خواندن ذکری بر او نشد تسکین
کسی نخواند کنارش دعایی از یاسین

بهاء و ارزش خورشید را ندانستند
زدند و هلهله کردند تا توانستند

شبیه او احدی هم بلا کشیده نشد
وصیتش وسط هلهله شنیده نشد

دوا نداشت مصیبات بی‌شمار دلش
نداشت خواهری اصلاً شود قرار دلش

غمش ستون سماوات را تکان می‌داد
ز بس که تشنه شبیه حسین جان می‌داد

اسیر شانه‌ی چندین غلام شد بدنش
کشان کشان به‌سوی پشت‌بام رفت تنش

نظرات