پاره جگر منم که به مرگم رضا شدم آخر ز فرط غصه مجتبی شدم گاهی ز داغ مادر مظلومهی جوان راضی به مرگ خویش به دست دعا شدم مظلومی علی که مرا کشت بارها اصلا فدایی علی مرتضی شدم مردم احکام زیر پاشو دو دین منحرف ز راه عمری قرین درد دل مصطفی شدم حجر پدر چنان همهی عمر مرا گرفت گویی که خویش حبس به سجل بلا شدم آری از غصههای سخت جد خویش صاحب عزای خامس آل عبا شدم آنقدر روز و شب به غم او گریستم تا عاقبت شهید ره کربلا شدم مردم در حجره دست و پا زدنم چون حسین شد نیزه نخورده بر غم او مبتلا شدم وقتی جواد بر سر بالین من رسید جان دادم و ز غصه و غمها رها شدم اما حسین در بر جسم علی چه گفت برخیز پیش نعش تو من هم فدا شدم زینب فقط برادر خود را نجات داد گفتا اگر به خیمه نیایی فنا شدم عباس کودکان حرم را نگاه داشت گفتا چو روح از بدن خود جدا شدم