هنوزم توی نگاهت، آسمون پرستاره است
425
53
- ذاکر: محمدرضا بذری
- سبک: زمزمه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1402
(هنوزم توی نگاهت، آسمون پرستاره است
هنوزم وقتی میخندی، واسه من عمر دوباره است)۲
غمو تو خودت میریزی، به منم نمیگی چیزی
تو فقط منو صدا کن، اگه حتی با اشاره است
خونمون وقتی بهشته، طعمهی آتیش نمیشه
اونی که هیزم آورده، این چیزا حالیش نمیشه
اینا تو فکر غدیرن، جونمو میخوان بگیرن
منو دق ندن نمیرن، مطمئن باش
علی تو دردسر افتاد، آخه زندگیم در خطر افتاد
وقتی رو سرت در افتاد
هنوزم تو فکر اینی، بی خیاله کار خونه
تو بگو چجوری حیدر، تابوت و بیاره خونه
اگه میبینی رو دیوار، مونده جای نوک مسمار
روز مرگتو نوشتن، رو در و دیوار خونه
تازه یادم اومد اینو، یه سؤال فاطمه راستی
وقتی من بودم کنارت، چی شدش فضه رو خواستی
فضه رو با یه دل پر، تا حالا ندیدم اینطور
چی آورد به زیر چادر، من میدونم
نه فقط زهرا رو کشتن، محسن بابا رو کشتن
که ما هر سه تا رو کشتن، توی خونم
(قربون دلت برم که، اینقده داره بهونه
گاهی میگم چرا زهرا، داره لالایی میخونه)۲
به خیالت گل بابا، توی گهوارشه اما
این صدای گریههای، بچهی همسایمونه
زینبت دلتنگه واسه، قصههای مادرونه
مادرش دوباره شعره، یل خیبر و بخونه
بگو آخرش زمین خورد، بگو آخرش علی مرد
آره زهرا، آره زهرا
بگو مشتشو شکوندن، اونو رو خاکا نشوندن
همه دنیاشو سوزوندن، آره زهرا آره زهرا
مرا به ماتم دستاسها دچار نکن
خودم برای تو نان میپذم تو کار نکن
تنور گرم برای پرت خطر دارد
برای سوخته، هر شعلهای ضرر دارد
یکی نگفت به دیوار، بی پناهی تو
یکی نگفت به مسمار، پا به ماهی تو
هنوزم وقتی میخندی، واسه من عمر دوباره است)۲
غمو تو خودت میریزی، به منم نمیگی چیزی
تو فقط منو صدا کن، اگه حتی با اشاره است
خونمون وقتی بهشته، طعمهی آتیش نمیشه
اونی که هیزم آورده، این چیزا حالیش نمیشه
اینا تو فکر غدیرن، جونمو میخوان بگیرن
منو دق ندن نمیرن، مطمئن باش
علی تو دردسر افتاد، آخه زندگیم در خطر افتاد
وقتی رو سرت در افتاد
هنوزم تو فکر اینی، بی خیاله کار خونه
تو بگو چجوری حیدر، تابوت و بیاره خونه
اگه میبینی رو دیوار، مونده جای نوک مسمار
روز مرگتو نوشتن، رو در و دیوار خونه
تازه یادم اومد اینو، یه سؤال فاطمه راستی
وقتی من بودم کنارت، چی شدش فضه رو خواستی
فضه رو با یه دل پر، تا حالا ندیدم اینطور
چی آورد به زیر چادر، من میدونم
نه فقط زهرا رو کشتن، محسن بابا رو کشتن
که ما هر سه تا رو کشتن، توی خونم
(قربون دلت برم که، اینقده داره بهونه
گاهی میگم چرا زهرا، داره لالایی میخونه)۲
به خیالت گل بابا، توی گهوارشه اما
این صدای گریههای، بچهی همسایمونه
زینبت دلتنگه واسه، قصههای مادرونه
مادرش دوباره شعره، یل خیبر و بخونه
بگو آخرش زمین خورد، بگو آخرش علی مرد
آره زهرا، آره زهرا
بگو مشتشو شکوندن، اونو رو خاکا نشوندن
همه دنیاشو سوزوندن، آره زهرا آره زهرا
مرا به ماتم دستاسها دچار نکن
خودم برای تو نان میپذم تو کار نکن
تنور گرم برای پرت خطر دارد
برای سوخته، هر شعلهای ضرر دارد
یکی نگفت به دیوار، بی پناهی تو
یکی نگفت به مسمار، پا به ماهی تو
نظرات
نظری وجود ندارد !