که میداند چه پایانیست فصل آخرِ مار را؟ کدامین باد خواهد بست فردا دفتر ما را؟ تمام عمر در غفلت گذشت و آه از این حسرت خدایا صرفِ خود کن چند روزِ دیگر ما را زمینگیریم و جامانده به خاک آلوده، درمانده به سوی آسمانها باز کن بال و پَر ما را به دنیا مبتلاییم و عطشناکیم، ای دریا پُر از آرامش خود کن سبوی باور ما را پس از عمری علی گفتن، خدایا لحظهی مُردن به سیمای علی بگشا نگاهِ آخرِ ما را قیامت پهنهی بیم است، اما من یقین دارم حسن آرام خواهد ساخت حول محشر ما را به آتش در مکش ما را تو را سوگند بر زهرا که آتش سوخته بدجور روزی مادرِ ما را دل ما حسینِ توست، باب توبه را بگشا شهادت میدهد این روضهها چشم ترِ ما را لباس نوکری بر تن بگیر ای مرگ جانِ ما مگر این جامه در محشر بپوشد پیکر ما را میان بیم و امیدیم مثل جُون شاید که حسین ابن علی بر پای خود گیرد سر ما را **** مونده روی زمین، پیکر تو رها السّلام علی من دَفنَ اهل قری خواهرت اگه نیست، رفته شام بلا ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا همه منتظرن مادرت برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه به سرش برسه خدا به داد موی دخترش برسه