واویلا به کربلا... آتیش زدند به خیمهها واویلا به کربلا سرِ حسین به نیزهها واویلا به کربلا حال که ای همسفر، بیتو سفر میکنم زاد رهِ خویش را، خون جگر میکنم من که ز آغاز عمر، بیتو نکردم سفر خیز و ببین یا اخاه، با که سفر میکنم هر قدمم میزنند، نام تو را میبرم هر طرفم میکشند، بر تو نظر میکنم بیکفن و چاک چاک، پیکر تو نقش خاک چاک به دل میزنم، خاک به سر میکنم هر خطر آید به پیش، بر دل و جان میخرم درعوض از دخترت، رفع خطر میکنم