
پا گرفته در دلم آتشی پنهان شده بند بندم آتش و سینه آتشدان شده اشك هایم می چكد بر لبت یعنی كه باز آسمان تشنه ام موسم باران شده بین این گودال سرخ در دل این قتلگاه دیدمت تنها ترین غرق در طوفان شده صد نیستان ناله را هر نفس سر می دهم بی سر و سامان توست آه سرگردان شده یك طرف من بودم و عمه ای دل سوخته یك طرف اما تو و حنجری عریان شده حال با دستت بگیر در میان تیغ ها زیر دستی را كه از پوست آویزان شده