عمه عمو غریب شده، تو دل گودالو ببین عمه میون قتلگاه، یک تن پامالو ببین عمه صدا رو میشنوی، به هم بفرما میزنن به زیر چکمههای شمر، یک تنه بیحال و ببین تو رو خدا رهام کن عمّه، ببین که تنهاش گیر آوردن نیزهدارا رفتن و حالا، اونو به شمشیرا سپردن انگار رسیده وقت غارت، عمّه ببین جوشن و بردن عمو بزار اجابت دعاهای بابام شم عمو بزار تو بغل توجون بدم فدات شم بابام میخواست سپر باشه برای مادرش نشد عمو میخوام جای بابام، من سپر شما بشم