هوای عشق به سر دارم ولی شیدا و چشمهایی پر از اشک شوق رو به خدا هوای این دل مجنون چقدر طوفانیست چقدر شور تلاطم گرفته چون دریا از آسمان خدا بوی سیب میآید که برده هوش تمام اهالی دنیا زمین شهر مدینه چو عرش اعلی شد ز ازدحام ملائک ز شادی آنها نگاه خیرهی بالا به سمت خانهی عشق میان خانه دلی پر کشیده تا بالا ببین دلی پدرانه تپید و شیدا شد و مادرانه کسی گرم گفتن لالا از آسمان خدا نور عشق تابیده به روی دامن مادر حسین خوابیده علی دوباره در آغوش خود قمر دارد میان خانه خود دلبری دگر دارد کرامت قدم نو رسیده باعث شد که باز فطرسِ پَر بسته بال و پَر دارد نبی ز چشم و لبش شهد عشق مینوشد نمیتواند از این چشم، چشم بر دارد ز ازدحام گدایان مجال حرکت نیست شنیدهام دوباره علی پسر دارد کنار مهد حسین آمده حسن امشب شبی که نخل امید دلش ثمر دارد ز بوی سیب زمین خدا معطر شد به آب، کشتی اربابمان شناور شد پریدهایم به شوقی که آسمان باشیم و قطره ما تو دریای بیکران باشی مگر نگفته پیمبر حسین و مِنّی ، پس تو باید اَشهد ربّانیِ اذان باشی تضاد نیست که اصلا حسین باشی و بعد خدایگان دل بیقرارمان باشی تو آفریده شدی این و آن گرفتارت تو آفریده شدی عشق این و آن باشی قسم به کعبهی ششگوشه آفریده شدی مدار شش جهتِ هفت آسمان باشی مرا اگر که چو نِعمَ الغلام دریابی خوشا به حال دل من که نِعمَ الاربابی