مرا وصل کرده نیازم به تو رسیدم در اوج نمازم به تو سراپا نیازم، بنازم به تو بفرما که جان را ببازم به تو تویی قلبم و بی تو سنگم حسین بدان که بدونِ تو لَنگم حسین شرف بر عقیق یمن میدهی مِی از بادهی پنج تن میدهی سبو را ز دست حسن میدهی به ما اذن نوکر شدن میدهی درِ خانهی تو ادب میکنم فقط از تو گریه طلب میکنم درست است سنگین شده پوشهام درست است بیزاد و بی توشهام هنوز از نجف مستِ آن خوشهام به دنبال بوسه به شش گوشهام به شوق تو پر از قفس میزنم به دور ضریح تو نفس میزنم به روی رکابم نگین میزنم رویَش نقش عرش برین میزنم علم را به روی زمین میزنم در بیت اُم البنین میزنم مِی بادهی نابمان آمده علمدار اربابمان آمده صفا دادهاش گشته جریان نیل ز لعلَش طلب میکنم سرسبیل اسیر نگاهش شده جبرئیل به گهوارهاش قلب عالم دخیل فدای دوتا چشم او نشئتین به قربان دستان ذُخر الحسین علم افراشته.ی قلّهی دنیا عبّاس قمر هاشمی عالم بالا عبّاس اوّلین گل پسر اُم بنین و حیدر سوّمین شیر نرّ حضرت زهرا عباس وارث هیبت حیدر، همهی عشق حسین دانش آموزِ حسن، حضرت سقّا عبّاس صاحب پرچم فرماندهی عاشورا پارکاب قدم زینب کبری عبّاس با نفسهای تو هر مرده دلی زنده شود ای دم تو دم صد حضرت عیسی عبّاس با ادب هست هر آن کس به شما منتسب است روز میلاد تو، میلادِ خدای ادب است عالم از عشق تو بیتاب شود حق دارد ماه از نور تو بیخواب شود حق دارد سالی یک بار اگر، درس ادب داشتنَت در تمامی جهان باب شود حق دارد دری از صحن تو باز است سوی صحن حسین در صحنت اولی الالباب شود حق دارد با ادب هستی و با غیرتی و آقا پس چون تویی ساقیِ ارباب شود حق دارد پسر شیر خدا، ای پسر اُم بنین خاک پای تو، زر ناب شود حق دارد پدر مشک تویی، آب به فرمان تو هست پس ضریح تو پر از آب شود حق دارد تو جگردارترین زادهی حیدر هستی مثل ارباب به زینب تو برادر هستی ... تو ابوفاضلی و دلبریات بیهمتاست تو ابالفضلی و ویرانگریات بیهمتاست جنگ صفین شد و عالم و آدم دیدند نحوهی سر زدن حیدریات بیهمتاست با غضب کردن تو مالک اشتر ترسید بعد فهمید که جنگاوریات بیهمتاست نوجوان بودی و پرچم به سر دوش تو بود همه دیدند که سرلشکریات بیهمتاسن آفرین، امّ بنین چه پسری پرورده! به خدا تربیت مادریت بیهمتاست به علی حیدر کرّار شدن میآید به تو عبّاس علمدار شدن میآید شاه صفین اگر مالک اشتر دارد خسروِ ماریه عبّاس دلاور دارد