حتی قلم ز شرح چنین غصه قاصر است قبر امام تولیتش دست کافر است حین قدم زدن به امامت سلام کن کمتر بایست، زائرِ این خاک عابر است در شیوه ی جسارت اِبنِ ربیعها نسل علی و فاطمه بودن مؤثر است آتش ، لگد، مأمورِ بد دهن دشمن چه در شیوهی معصوم ماهر است ********* آن غلاف هرجا فرود آمد همانجا را شکست کاش میدیدن اصلا که کجا را میزدن زن زدن حتی زمان جاهلیت عار بود این مسلمانان چرا خیرُ النسا را میزدن یه جوری زد بازو شکست، نعره میکشید قُنفذ مست میگفت بزن فاطمه رو با هر چی که هست دیدم غلاف خورد تو پَرِت وای مادرم مُغَیره زد تو کمرت تازیونه چرخید توی دست رو گونه نشست، اَبروی مادرم شکست کوچه غوغا، مادر تنها دست قُنفُذ میره....... روی خاکا پر افتاده مادر ما زیر در افتاده شلوغه شلوغه چهلتا نامرد و یه زن دروغه یک شهر برای بردنم رد میشد از روی دری که روی زهرا افتاده حالا که روضهی آقای منه حرف دست بستن و سر شکسته پس بیا یکم برات حرف بزنم صحبت سیلی به صورت زنه پشت دربِ خونه که آتیش آورد اولین کشیده رو فاطمه خورد یهجوری ناله میزد فضه بیا با خودم گفتم دیگه فاطمه مرد تو برو بیا میزد فاطمه رو خیلی بیهوا میزد فاطمه رو ********** یک نفر مانده بین گودال و صد نفر میزدن زینب را نیزههاشان شکسته بود اما با سپر میزدن زینب را آن زینب که سایهی او هم حجاب داشت شمر از یمین برآمد و خونی از یسار آن زینبی که مَلَک محرمش نبود با رفت و آمد سر بازارها.... بازار بردنم با لگد و سیلی و آزار بردنم چشم تو روشن عباس میون اَنزار بردنم چشای تو روشن ای علمدار خواهرتو بردن ای علمدار