
قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است هوای شعر برای بقیع دلگیر است چگونه شعر بگوید دلی که میگیرد الا بقیع چرا شاعرت نمی میرد بقیع سامره و کربلا و مشهد نیست در این سراب خبری از رواق و گنبد نیست بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش به راحتی بنشیند میان ایوانش ولی بقیع بهشتیست با چهار مزار بقیع مژده سالیست با چهار بهار چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم چهار قبر غریب از چهارده معصوم فقط میان بقیع است این قرار تمام به یک سلام شوی زائر چهار امام ولی نه آه دلم نا تمام مانده هنوز به سینه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمق دل دیده ای که پر ابر است به مادری که بدون حرم نه بی قبر است اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت از آن دریست که روزی میان آتش سوخت ز هُرم شعله در یاس را که پژمردند در آن هجوم علی را به ریسمان بردند ***