شفق رنگ چشمای صادق لب لعل قرآن ناطق غزلخون و سرخه شبیه شقایق مادر بیا و گره وا کن از کارم امشب مادر بیا و ببین چشمِ بیدارم امشب مادر بیا و ببین خون به لب دارم امشب شبیه تو دارم نشونه رو دستام رد تازیونه کشید از درِ خونه آتیش زبونه مثل تو پای برهنه تو کوچه دویدم مثل تو رو خاک کوچه خودم رو کشیدم مثل تو خسته دویدم خمیدم بریدم غمم غصّهی عمّه بوده دیدم خونه آتیش و دوده روی یاسمنهای باغم کبوده دیدم تو آتیش خونه همه خیمهها رو دیدم پَر سوختهی چادر عمّهها رو دیدم غروب و پریشونیِ کربلا رو